نویسنده: دکتر فرامرز سهرابی(1)




 

فلو تطاولت الدّهور و تمادت الاعصار لم ازدد بک الا یقیناً و لک الا حباً و علیک الا اعتماداً و لظهورک الا مُرابطه بنفسی و مالی و جمیع ما انعم به علی ربّی(2)
اگر روزگاران به طول انجامد و زمان ها کشیده شود، جز بر یقین من به تو افزوده نخواهد شد و تنها باعث فزونی محبت، دوستی و اعتمادم به تو می گردد. آمادگی بیش تر برای ظهورت، به واسطه مرزداری از نفوذ دشمن و دفع دشمنانت با جان و مال و همه نعمت های پروردگارم خواهد شد.

به حسب عادت، وقتی آدمی موضوعی را باور داشته باشد، در انتظار تحقق آن چشم به راه می نشیند. هرچه تحقق آن موضوع دست خوش گذر زمان گردد، فرسایش هایی در حوزه معرفت، گرایش، اعتماد و رفتار به دنبال می آورد. در نتیجه ساحت های یقین، حبّ، اعتماد و اقدام او دچار کاستی می گردد. انسان در طول روزگاران، بر اساس مدل های حکومتی و مدیریتی مبتنی بر اومانیسم و انسان محور با رنج های فراوان رو به رو می شود و امیدهای کور را تجربه می کند. از این رو، هر چه زمان می گذرد، به ناکارآمدی بافته های خودمحوری، اومانیسم و خودپرستی بشر پی می برند و به ضرورت خداپرستی روی می آورند و «تنها راه» نجات انسان را در گرو آموزه های وحیانی و آسمانی می جویند. بنابراین، گذار دوران طولانی و زمان های کش دار، کسانی را خسته می سازد که به این بافته های آدمی دل بسته اند و از آن ها امید نجات دارند و وادی نور و آخرین ذخیره آسمانی را نمی شناسند. اما آنانی که می دانند عدالت جهانی را تنها «عادل معصوم» محقق می سازد با گذشت زمان ها، رسوایی بافته و رشته های تئوریزه شده دیگران را بیش تر درمی یابند و به «عادل معصوم» دل می بندند. این گونه است که از یقین فزون تری به آن بهره مند می شوند و تنها به آن یقین می آورند و تنها به آن حبّ و عشق می ورزند و تنها بر آن تکیه می کنند و تنها برای ظهور آن به آمادگی در این مسیر، از جان و مال و همه نعمت هایی که پروردگارشان به او بخشیده است هزینه می کنند.
از«عدالت» سخن بسیار به میان آمده است و مدعیان فراوانی نیز داشته است؛ اما از «عادل معصوم» که تنها سکان دار کشتی عدالت جهانی است، در گستره جهانی سخن جدی به میان نیامده است. نکته آن است که بین «اسطوره» و «اسوه» تفاوت بسیار است. آدمی در طول تاریخ در فضای خیال خود به اسطوره ها دل مشغول بوده است و با همین روی کرد به عدالت نگریسته و چشم به راه نشسته است. در نهایت نیز چیزی جز خواب و سراب به دست نیاورده است. چون در ساحت اندیشه و عمل از اسوه و عادل معصوم بریده بود و از همین رو، ره به جایی نبرده است. بشر کنونی در آستانه «پرسش اصلی» خود قرار گرفته، هم چنان که یکی از هنرمندان می گوید:«همیشه می خواستم دنیا را عوض کنم، اما امروز پشت سرم چیزی نیست جز انبوهی از فیلم. چه کسی به این ها اهمیت می دهد؟ امروز پرسش من این است: از چه باید پیروی کرد؟»
بشر کنونی در پی اسوه ای است که به تمام شئون او درود و سلام فرستد. به او پناه آورد و از او پیروی کند؛ او که آگاه به تمام راه باشد و آزاد از تمام جاذبه ها باشد، یعنی معصوم و عادل باشد و در یک کلام تنها راه باشد:« السلام علیک یا سبیل الله الذی من سلک غیره هلک»(3)
امروزه انسان ها می روند تا به بافته های خیالی و اسطوره ها پشت کنند و به باورهای واقعی و اسوه های پاک رو آورند و قلب خود را تنها به آن تسلیم کنند. تنها تابع رأی آنان باشند و یاری خود را تنها برای آن ها فراهم سازند، تا خداوند متعال دین خود را احیا کند:
قلبی لکم مسلم و رائی لکم تبع و نصرتی لکم معدّه حتی یحیی الله تعالی دینه بکم(4)
با همین پرسش اصلی بشر امروز است که به زودی شاهد بازگشت انسان ها به آستانه اسوه ها و پاکان هستی خواهیم بود؛ هم چنان که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
لَتعطفَنّ الدنیا علینا بعدَ شماسِها عطْفَ الضّروس علی ولدها و تلا عَقیبَ ذلکَ:(و نُریدُ انْ نُمنّ علی الذین استُضعفوا فی الارضِ و نجعلهم ائمهً و نجعَلهمُ الوارثین»(5)(6)
دنیا پس از سرکشی، چون شتر ماده بدخو که به بچه خود مهربان گردد، به ما روی می کند. سپس این آیه را خواند:«و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان[مردم] گردانیم، و ایشان را وارث[ زمین] کنیم.»
بنابراین، پرسش اصلی را باید مهندسی کرد و بسترهای طبیعی و منطقی آن را آفرید، تا آن جا که انسان امروزی به سمت و سوی اسوه پاک و آسمانی روانه شود و از او سراغ بگیرد و نشان او را بجوید و تنها به عادل معصوم بیندیشد و اوست که می تواند عدالت جهانی را بگستراند. پس امروز باید بکوشد تا زمینه ساز ظهور او بشود.
در طول تاریخ، بشر گرفتار شماس و بدخویی ویژه خود بوده است. همان گونه که ماده شتر بدخو با فرزند خود بدخلقی می کند و آن را می گزد و خراب کاری و خانمان سوزی می نماید، انسان نیز با وجود فطرت پاک خویش و باورهای پاک فطری و گرایش های پاکش به پاکان هستی، بدخویی می کند و آن ها را می گزد و به خراب کاری و خانمان سوزی دست می زند. شماس و بدخویی انسان ها در بستر هوا و خواهش های نفسانی و خروج از مسیر فطری اوست.
باید یافت که چرا انسان ها در شماس و بدخویی فرو می غلتند و مدت زمان طولانی در آن عمر سپری می کنند؟
راز و رمز خزیدن آدمی در بدخویی ها و چموشی ها، همان نشناختن جایگاه و کرامت نفسانی خویش است؛ هم چنان که امیر سخن فرموده اند:
من کرُمتْ علیهِ نفسُهُ هانَتْ علیهِ شهواتُه(7)؛
هرکس که به کرامت نفسانی خویش دست یابد، تمایلات و خواهش های نفسانی در نزد او خوار و پست می گردد.
بنابراین انسان تا به جایگاه خویش آگاهی نیابد و کرامت های خود را نشناسد، دست خوش توفان ها و امواج پرتلاطم نفسانی خواهد بود و چموشی و بدخویی آدمی از آثار و عواقب کرامت های فراموش شده اوست.
نسبت کرامت و لئامت انسان ها به مثابه دو کفه میزان و ترازوست. هرچه از کرامت او کاسته شود به لئامتش افزوده می شود. هم چنان که گفته شد تحقق عدالت نیازمند به عادل معصوم است، تحقق کرامت انسان ها نیز به کریم و دولت کریمه نیاز دارد:
و أنت یا مولای کریم من اولاد الکرام(8)؛
و تو خود کریم هستی و از فرزندان کریمانی.
در زیارت جامعه کبیره پاکان هستی را معدن کرم می خوانیم و در دعای ندبه می گوییم:
یا ابن النجباء الاکرمین(9)؛
ای فرزند نجیبان بزرگوار.
سخن در این است که مبدأ میل اجتماعی بشر به کدامین سمت و سو نشان می گیرد؟ سوی دولت کریمه را یا سوی دولت لئیمه را؟ نکته کانونی و پایه ای همین جاست که میل و رغبت جوامع بشری به کدام یک تمایل می یابد و جهت گیری می نماید. اگر کرامت آدمی آسیب پذیرد به آستانه لئامت روانه می شود و ذائقه او جز با دولت لئیمه هم راهی نخواهد داشت. از همین روست که استکبار، پیوسته در طول تاریخ با استخفاف اقوام و ملت ها به دنبال به انقیاد کشانیدن آنان بوده است.
«فاسْتخفَّ قومَهُ فاطاعوُهُ»(10)؛
پس[‌فرعون] قوم خود را سبک مغز یافت[ و آنان را فریفت] و اطاعتش کردند.
بنابراین برای احیای هر قوم و ملتی باید آن را متوجه کرامت و شخصیت و هویتش نمود و به سازوکارهای دست یابی کرامت انسان ها توجه داد و آگاهی بخشید.
آن چه می تواند در سطح جهانی موجبات دست یابی انسان ها را به کرامت های خویش فراهم سازد، مبدأ میل اجتماعی آنان به دولت کریمه است:«اللهم إنا نرغب إلیک فی دوله کریمه(11)؛ خدایا،‌ رغبت و میل ما در تحقق دولت کریمه به سوی توست». در سایه همین دولت کریمه است که عزّت اسلام و مسلمین شکل می گیرد و سپس ذلت نفاق منافقین.
در چند دهه اخیر، بین اندیشه ورزان و سیاست مداران، بحث از حکومت جهانی مطرح بوده است تا این گونه بتوانند از جنگ و اختلاف بین ملل و حکومت ها پیش گیری نمایند. فیلسوفان سیاسی و سیاست مداران بهترین راه حل را حرکت به سوی حکومت واحد جهانی شناخته اند و مورد بحث و بررسی قرار داده اند و حتی فیلسوفان شهیری چون برتراند راسل به این عقیده متمایل شده اند. راسل می گوید:
دنیا چشم به راه مصلحی است که همگان را در سایه یک پرچم و یک شعار متحد سازد(12).
پیش از راسل، کانت در رساله ای کوچک، دولت جهانی و جهانی شدن را مطرح می کند که نخست به آن توجه چندانی نمی شود. بعد از محو شدن حکومت های قبیله ای و ملوک الطوایفی و تبدیل آن ها به حکومت های مقتدر مرکزی و پیدایش بلوک های قدرت مند اقتصادی و نظامی مانند بلوک شرق و غرب و بازار مشترک اروپا، امید برای ایجاد حکومت واحد جهانی بیش تر شد. تا چند سال پیش، بلوک شرق و رقیب آن، بلوک غرب هرکدام ادعا داشت می تواند جهان را تحت یک حکومت اداره کند و تمام نیازهای مادی و معنوی جوامع را برآورده سازد؛ ولی با فروپاشی قدرت شرق معلوم شد که دست کم در خصوص قدرت شرق، تنها یک ادعای توخالی و پوچ بوده است و هم اکنون غرب، شعار حکومت جهانی را می دهد.
پرسش این است: آیا بشر قادر به تشکیل حکومت واحد جهانی است؟ روشن است تا زمانی که اختلافات اساسی میان ملل و دولت ها برطرف نشود، حکومت جهانی تحقق یافتنی نیست و این اختلافات اساسی، هم بر سر منافع مادی و تسلط بر جهان، و هم بر سر ملک و مکتب است. بر فرض که بشر بتواند حکومت جهانی واحد را تشکیل دهد، آیا می تواند عدالت گسترده را در سطح جهانی برقرار کند؟ باید گفت با توجه به اختلافات اساسی عقیدتی، اقتصادی و ... هرگز نخواهد توانست عدالت جهانی را برقرار نماید؛ زیرا وقتی در حکومت های محدود و موجود کنونی نتوانسته عدالت واقعی را بین تمام طبقات اجتماعی برقرار سازد، چگونه می تواند در سطح جهانی واحد با انتخاب و رأی همگانی محقق سازد. از این رو تنها راه نجات بشر آن است که به دولت کریمه ای رو کند که دو ملاک آگاهی به تمام راه و آزادی از جاذبه ها و کشش ها را داشته باشد که از آن به عنوان عصمت یاد می کنند. بنابراین عصمت ملاک انتخاب حاکمی است که مردم به آن راه ندارند؛ چون نه از دل ها آگاهند و نه بر فردا مسلط هستند. از این رو تنها خالق هستی است که بر این ملاک عصمت آگاه است. با توجه به هدف حکومت معصوم و قلمرو حکومت آن، به ضرورت حجت الهی و حاکم آسمانی پی خواهیم برد.
هدف حکومت امام و رهبر معصوم فراتر از«امن، رفاه و آزادی» است. حجت خدا با توجه به آگاهی ای که از قدر و اندازه و عظمت وجودی انسان دارد، و آگاهی ای که از استمرار راه و جاودانگی او دارد، و آگاهی ای که از ارتباط های پیچیده و گسترده انسان با خودش، دیگران، طبیعت و هستی دارد، می خواهد او را هدایت کند و در مسیر رشد قرار دهد و تنها امام معصوم است که او را در جهت مصرف استعدادهای عظیمش، یعنی رشد و هدایت می نهد و رهبری می نماید.
قلمرو حکومت امام و رهبر معصوم نیز فراتر از خانه، جامعه و هفتاد سال زندگی در دنیاست. و همه عوالم غیب و شهود را پوشش می دهد. این گونه است که درمی یابیم به رهبر معصوم «محتاجیم» و او به ما «مشتاق» است؛ زیرا:« النبیُّ اوْلی بالمؤمنینَ من انفُسهم»(13). نبیّ خدا و نیز ولیّ خدا که نفس و جان اوست، از ما به خود ما سزاوارترند. آنان از همه اندازه(قدر) و راه (استمرار) و ارتباط های پیچیده آگاهی دارند و از همه جاذبه ها و کشش ها آزادند و از ما به خودمان مهربان تر هستند؛ چون مهر آنان همانند مهر پدر و مادر عزیزی نیست، بلکه الهی و ربوبی است که در رحمت واسعه خالق هستی ریشه دارد و درک ما از این اولویت معصوم که ریشه آن در سه محور آگاهی، آزادی و مهرورزی آنان قرار دارد، «محتاج» بودن ما را به آنان و «مشتاق»بودن آنان را نسبت به ما روشن می سازد و به نمایش می گذارد.(14)
این گونه است که افتقار و احتیاج به رسول و امام در ما زنده می شود و بلکه بالاتر از آن، اضطرار به حجت در ما به جریان می افتد. با این حس و ادراک اضطرار به حجت است که ما به تحمل حکومت معصوم راه می یابیم؛ زیرا مادامی که تلقی مردم از خود و دنیا دگرگون نشوند، تحمل حکومت الهی و علوی و مهدوی را نخواهند داشت. با توجه به قدر و استمرار و ارتباط انسان است که وحی و رسول مطرح می شود؛ هم چنان که در روایت آمده است:
إنّ امْرَنا صعبٌ مُستصعبُ لا یحتمِلُهُ إلا ملکٌ مقربٌ او نبیُّ أو عبدٌ مؤمنٌ امتحن اللهُ قلبهُ للایمان(15)؛
امر و حکومت ما سخت و سختی آفرین است و کسی تاب تحمل آن را ندارد، مگر ملک مقرب یا نبی مرسل یا مؤمن و عاشقی که با ابتلا و آزمایش ساخته شده باشد.
آری، تنها مؤمنی که قدر، استمرار و ارتباط خویش را شناخته و به عشقی بزرگ تر دست یافته، «الذین آمنوا اَشدُّ حُبّاً لله»(16)، از این رو تنها به حکومت آسمانی راضی می شود؛ تنها به دولت کریمه دل می بندد و متمایل می شود که عزت را برای او به ارمغان بیاورد و او را در هدف دعوت به طاعت خداوند متعال رهنمون باشد و در راه خدا، همه مناسباتش را مدیریت و رهبری سازد:
وَ تجْعلُنا فیها من الدُعاهِ إلی طاعتک و القادهَ إلی سَبیلک(17).
و در قلمرو کرامت دنیوی و اخروی بهره مندش سازد و حوزه بهره مندی او را در تمامی عوالم غیب و شهود بگستراند و آدمی را در این اندازه پست و حقیر و محدود هفتاد سال نپندارد و ننمایاند؛ «و تَرزُقُنا بها کَرامهَ الدُنیا و الاخرَه».

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی مؤسسه آینده روشن(پژوهشکده مهدویت).
2. مصباح الزائر، ص 437.
3. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر.
4. عیون اخبارالرضا علیه السلام(ترجمه آقانجفی)، ج2، ص 528؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
5. سوره قصص،‌ آیه 5.
6. نهج البلاغه، حکمت 209.
7. همان، حکمت 449.
8. جمال الاسبوع، ص 37؛ بحارالانوار، ج99، ص 215؛ مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در روز جمعه.
9.الاقبال، ص 297؛ بحارالانوار، ج99، ص 106.
10.سوره زخرف، آیه 54.
11. الکافی، ج3، ص 424؛ مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
12. در انتظار ققنوس، ص 43-53.
13. سوره احزاب، آیه 6.
14. در این نوشتار از اندیشه و ادبیات مرحوم آیت الله شیخ علی صفایی رحمه الله استفاده های بسیاری نموده ام.
15. الخرائج و الجرائح، ج2، ص 794.
16. سوره بقره، آیه 165.
17-مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.

منبع مقاله: دو فصلنامه پژوهش های قرآن و حدیث، دفتر، پاییز و زمستان 1388، از صفحه 25 تا 42.